ذهنی سازی یا منتالیزیشن (Mentalization) یکی از رویکردهای معاصر روانکاوی است که اولین بار پیتر فوناگی آن را مطرح کرد. در این مطلب از مجله تجربه زندگی، به مفاهیم نظری و کاربردی این رویکرد درمانی میپردازیم. با ما همراه باشید.
آنچه در این مطلب میخوانید...
ما چگونه با ذهنمان، ذهن دیگران را درک میکنیم؟
ما بدون ذهنمان، چیستیم؟ آیا نه اینکه ذهن، اولین و منحصر به فردترین ویژگی گونه انسانی است که ارتباطات و دریافتهای ما از جهان را شکل میدهد و با جستجوی نیازهای منحصر به فردمان، هویت ما را از باقی افرادی که میشناسیم، متمایز میکند؟
وینیکات در یکی از مقالات خود به نام «ذهن کودک و ارتباط آن با جنبههای روان-تنی» میگوید:
«بیمارانی که نیاز شدیدی به بازگشت به دوران رشد اولیه نشان میدهند، یک نکته مهم درباره رشد را به ما یادآوری میکنند. رشد سالم، چیزی جز “احساسی ادامهدار از بودن” نیست. فرآیندهای اولیه روان-تنی در کنار خطی از رشد طبیعی، حالتی از بودن را در کودک فراهم میکند که اتفاقی نباید آن را منقطع کند. این محیط ایدهآل رشدی، چیزی نیست جز محیطی (مادری) که آگاهانه خود را با نیازهای کودک به دنیا آمده تطابق میدهد.
در ابتدا این تطابق، فقط جنبه پاسخگویی به نیازهای جسمی دارد، اما مادر به اندازهکافی خوب، کمکم ذهن خود را نیز با جهان درونی کودک تطابق میدهد. اگر مادر “به اندازهکافی خوب” باشد، کودک هم در ادامه به این درک خواهد رسید که کاستیهای مادر را بپذیرد. درکی که از این طریق در جهان کودک حاصل میشود، به این خاطر است که تطابق “نسبتا خوب” بین ذهن مادر و ذهن کودک اتفاق افتاده است.»
ذهنی سازی یا منتالیزیشن چیست؟
فعالیت منتالیزیشن یا ذهنی سازی بر ادراک و فهم رفتار خود و دیگری بر اساس ساحتهای ذهن متکی است. ذهنی سازی جنبه خاصی از تفکر انسانی را توصیف میکند: آگاهی فرد از حالتهایی که در ذهن خودش و دیگری رخ میدهد، بهخصوص زمانی که میخواهد علت زیربنایی یک رفتار را درک کند. این توانایی نیاز به پردازش و تفسیر هیجانات، افکار، نیازها، اهداف و نیاتی دارد که افراد در روابطشان بروز میدهند و نیازمند آن است که ما از شرایط یک فرد، الگوهای قبلی او و همچنین تجاربی که در معرض آن قرار گرفته است، آگاهی پیدا کنیم.
ایده منتالیزیشن، در حقیقت عملی خیالیست که به ما میگوید مبنای هر عملی، نامشخص است؛ چرا که درک حالات درونی افراد برای ما مبهم، قابل تغییر و اغلب اوقات حتی برای ذهن خودشان هم دشوار است. پس هرتلاشی برای درک حالات ذهنی، میتواند فرآیندی شکننده و نادقیق باشد. ذهن سازی فرآیندی است که اغلب ما در زندگی روزمره انجام میدهیم و بیشتر اوقات حتی از آن آگاه نیستیم و با وجود تمام این تلاشها، اغلب اوقات در آن به خطا میرویم.
تاکید بر ذهنی بودن و نبود قطعیت در روابط و درک ما، «موضع کنجکاوی» (من نمیدانم) را در رویکرد ذهنی سازی به ما میآموزد. ویژگی اصلی این موضع آن است که انتظار داشته باشیم که ذهن افراد میتواند از طریق یادگرفتن در مورد ذهن طرف مقابل تحت تاثیر قرار گیرد، تغییر کند و حتی گاهی در مورد موضوعی روشنسازی شود. همچنین موضع کنجکاوی و عدم قطعیت، نقش جدیدی در نگرش ما نسبت به مشکلات روان و مسائل جامعه را به ارمغان میآورد.
در حقیقت منتالیزیشن:
- نگهداری (Holding) یک ذهن در ذهن دیگر است.
- دیدن خود از بیرون، و دیدن دیگری از درون است.
- تمرکز بر حالت ذهنی خود در کنار داشتن ظرفیتی برای دیدن ذهن دیگری است.
- فهم سوءتفاهم های پیشآمده در روابط است.
- دیدن پشتِ رفتار ظاهری یک دیگری (شامل دیدن نیات و نیازهای او) است.
ضرورت دیدگاه ذهنی سازی در رشد و شخصیت
از آنجایی که هر انسان با ذهنی به دنیا میآید که توانمندی منتالایز شدن و درک نقاط قوت و قابل رقابت را دارد، ذهن سازی یک قابلیت رشدی ذاتی است؛ اما میزان رشد یافتگی این ظرفیت اساسی، بستگی زیادی به تعاملات محیط اجتماعی فرد دارد. رشد این قابلیت بستگی به این دارد که آیا حالت درونذهنی کودک به اندازه کافی توسط بزرگسالانی که مراقبت کننده، توجه کننده و غیرتهدیدآمیز باشند، درک میشود؟
مهم است که بدانیم تجربه کودک از انعکاس هیجاناتش در آینهی بازخوردِ والد تا چه حد معتبر است؟ معتبر بودن، فرآیندی است که در آن، بزرگسال باید بتواند هیجان کودکش را به طریقی که شناخت و درک درونیات کودک را برساند، به درستی بازتاب بدهد وسعی کند ارتباطی نسبتا سازگارانه با کودک برقرار کند. تجاربی از انعکاس و آینهواریِ «نسبتا خوب» با والدین، به کودک کمک میکند تا بازنماییهای سطح دوم از تجارب بیرونی را در ذهن خود تشکیل دهد.
کاربرد درمانی این در نظر گرفتن اهمیت خانواده در رشد و نگهداری ذهنی سازی در این است که بعدها کودک این الگوها را به جامعه گسترده تر انتقال میدهد.
تاثیر رویکردهای قبلی بر نظریه ذهنی سازی
اصطلاح منتالیزیشن (Mentalization) از یافتههای مدرسه اختلالات روانتنی پاریس (Ecole Psychosomatique de Paris) رشد یافت و تا حدودی توسط پژوهشگران رشدی که بر روی نظریه تئوری ذهن کار میکردند، بهکار برده میشد. این اصطلاح، اولین بار توسط پیتر فوناگی (بنیانگزار این رویکرد) در سال 1989 به صورت گستردهتر و امروزی آن استفاده شد و از آن زمان، در رابطه با فهمِ شماری از اختلالات روان توسعه یافته است و نتایج اثربخشی بر روی مراجعین با ساختار شخصیت مرزی نشان داده است.
نظریه ذهن سازی، ریشه در نظریه دلبستگی بالبی و تحلیلهای روانشناسان معاصر رشدی با تمرکز بر آسیبپذیریهای مشروط در دوران کودکی دارد. شواهدی دال بر این وجود دارد که افرادی با شخصیت مرزی (Borderline) تاریخچهای از تجارب سبک دلبستگی سازمان نایافته داشتند که به مشکلاتی در تنظیم هیجان، توجه و خودکنترلی منجر شده است.
پیشگامان رویکرد ذهنی سازی بیان میکنند ناایمنی در دلبستگی واسطهای برای شکست در توانمندسازی ظرفیت ذهن سازی در این بیماران شده است. گرچه در مطالعات کسانی مانند لووی (Levy, D & Locker, A 2005) رابطه بین سبک دلبستگی بزرگسالی و اختلالات شخصیت مرزی بررسی شده است و هنوز ارتباط دقیقی بین یک سبک دلبستگی مشخص و اختلالات شخصیت، بارز نیست؛ اما شکی باقی نمانده که اختلالات شخصیت رابطه بسیار قوی با دلبستگی ناایمن دارد. مشخص شده است که ویژگیهای شخصیتی اختلال مرزی، به طور خاص با وقایع تکرار شونده در زندگی آنها رابطه مستقیم دارد.
روانشناسی شناختی و رویکرد تئوری ذهن که برخی دشواریها در کودکان اتیستیک برای فهم ذهن دیگری را تبیین میکند، یکی دیگر از خواستگاههای این نظریه بوده است. برای فعالیت در جهان اجتماعی، فرد باید بتواند درک کند که دیگران، ذهنی دارند که شبیه، اما نه دقیقا مانند ذهن اوست.
بیون و رویکردهای روابط موضوعی هم بر این رویکرد تاثیر داشتهاند. بیون دیدگاهی انتزاعی و طرحوارهای از فرآیند فکر کردن ارائه میدهد. او به جای جنبههای شناختی و منطقی تفکر، بر جوانب اصیلِ ریشههای فکر، و بازنماییهای ذهنی سازی شده آن (مولفههای آلفا و بتا) تمرکز دارد. این نوع صورتبندی در رویکرد او، دریچهای جدید بر نظریهپردازان منتالیزیشن گشود.
همچنین ایدههایی از روانکاوان مکتب فرانسه (Francophone psychoanalysis)، روانشناسی تحولی و یافتههای جدید علوم اعصاب و افرادی مثل دنیل سیگل، به وفور در پایههای شکلگیری و گسترش نظریه ذهنی سازی موثر بودهاند.
اصول نظری ذهنی سازی
اولین بارقههای ذهنی سازی، در رابطه با مراقبین اولیه شکل میگیرد. نوزاد از بدو تولد، توانایی تقلید حالات هیجانی چهره والدین را دارد و این به او کمک میکند که در طول رشد، از خودشیفتگی اولیه خارج شده و بتواند دیگری را نیز در مرکز توجه قرار دهد. یکی از اولین چیزهایی که در این رابطه نیاز به تنظیم و دیده شدن توسط والد دارد، هیجانها هستند. بازنماییهای اولیهای و خامی که ما به جهان میآوریم، از طریق آینهواری (reflecting) توسط یک مراقب «به اندازه کافی خوب»، به بازنماییهای ثانویه مبدل میشوند.
در یک والد آینهوار، دو خصوصیت همنوایی (Atunement) و شاخص بودن (Markedness) باید در رفتار وجود داشته باشد. همنوایی به این معناست که هیجان من در هماهنگی با کودکم است؛ مثلا زمانی که کودک غمگین یا دردمند است، صورت والد هم بازتابی از آن درد و غم را نشان میدهد تا کودک احساس کند هیجان او پذیرفته شده است.
اما در عین حال، هیجانی که والد بازتاب میدهد، شاخص یا مارکشده است، به این معنا که دقیقا عین هیجان کودک نیست. در واقع او این پیام را میدهد که درد یا غمی که تو تجربه میکنی، مال من نیست، مال تو (کودک) است. بازتاب رفتاری که هردوی این ویژگیها را داشته باشد، به کودک کمک میکند که بازنماییهای ثانویهای از هیجان خود بسازد و در حقیقت متوجه شود که از «بیرون» چگونه به نظر می رسد. اگر آینهواری این دو ویژگی را نداشته باشد، به کودک این پیام را میدهد که هیجان تو ارزشی ندارد و در کودک، بازنمایی اشتباه را شکل میدهد.
ابعاد تفکر ذهنی سازی
تجارب تکرار شونده با مراقبین و بعدها، افراد مهم زندگی، منجر به تشکیل چهار ُبعد از تفکر ذهنی سازی شده در ما میشوند:
1- خود در برابر دیگری (Self – Others)
زمانی که در رابطه، این فرصت برای من فراهم شود که خود را از بیرون بینم، دنیای درونی من با تمامی مسائل هشیار و ناهشیار آن (انگیزهها، هیجانات، افکار و نیات) درک میشود. درکِ جهان درونی خود، به من کمک میکند که بتوانم در طول دوران رشدی متوجه شوم که دیگری هم جهانی دارد که از جهان من متفاوت است. در حقیقت من متوجه میشوم که در ذهن دیگری چگونهام و دیگری، در ذهن من چطور دیده میشود.
ذهنی سازی از ما دعوت میکند که درون خود را ببینیم و متوجه باشیم که جهان درون ما و خواستههای ما چگونه بر دیگران و نوع رابطه ما با آنها تاثیر میگذارد. در یک رابطه، ما جهان درون خود را با تمام ترسها، نیازها و پیچیدگیهایش به دیگری نشان میدهیم و نگاه کردن به اینکه آنچه من انجام میدهم در ذهن دیگری چگونه تعبیر میشود، بخش مهمی از رشد است.
2- هیجان در برابر شناخت (Emotion – Cognition)
این رویکرد، از مراجع دعوت میکند که پیوند ناگسستنی بین هیجانات و شناخت را ببیند و در روابط بتواند تعادلی در هردو این جنبهها برقرار کند. زمانی که نماد (کلمه) برای هیجانات فرد ساخته شوند، او میتوانند این هیجانات را به جنبه-های شناختی متصل کند و علت زیربنایی هیجانات را ببیند. رویکرد ذهنی سازی بیان میکند که بیشتر اختلالات، به علت نداشتن ظرفیت شناختی برای دیدن هیجانات شکل میگیرند و نیاز است درمانگر اولین فردی باشد که ذهنی برای مراجع شود تا او، این اتصال را بین تجارب هیجانی (هیجان/ خود) و بخشهای سازماندهنده شخصیت (شناخت/ دیگری) برقرار کند.
3- جهان درون در برابر جهان بیرون (Internal – External)
اگر نتوانیم در روابط نشانههای بیرونی را ببینیم، همیشه محکوم به فرافکنی هستیم و اگر نشانههای درونی را نادیده بگیریم، محکوم به عدم انسجام و تجربه احساس طرد خواهیم بود. زمانی که نتوانیم به تفاوت بین جهان درونی خود با دیگری بنگریم، ممکن است نیات و هیجانات خود را به او نسبت دهیم و بنابراین در ساحت وانمودسازی قرار بگیریم و حس میکنیم همه با ما یکی هستند. در عین حال اگر بیش از اندازه به رفتارهای بیرونی دیگری توجه کنیم، ممکن است در دام رفتارنگری بیفتیم و نتوانیم نیت پشت رفتار افراد و علتهای هیجانی آن را درک کنیم.
4- ذهنی سازی خودکار در برابر ذهنی سازی کنترل شده
(Automatic Mentalization – Controlled Mentalization)
همانطور که پیش از این اشاره کردیم، ذهنی سازی یک ظرفیت رشدی است و بنابراین در تمامی افکار و تعابیر ما از جهان به صورت خودکار وجود دارد. مسئله اساسی این است که متوجه باشیم چه زمانی باید این فرآیند خودکار (تفکرات قالبی ما از جهان اطراف) را متوقف و به صورت کنترلشده بر امور بازنگری کنیم. آنچه در اتاق درمان شاهد هستیم، اغلب مراجعینی هستند که این فرآیند، در آنها به صورت قطبی شده در آمده و یا بیش از حد غریزی (خودکار) یا بیش از حد کنترل شده و محتاط عمل میکنند. برای انسان سالم، جا به جاییبین این دو حالت و گاهی ایستادن و نگاه کردن به موقعیتهای چالشزا اساس درک از روابط ذهنی سازی شده است.
انواع ساحتها در دیدگاه رویکرد منتالیزیشن (شکست در منتالایزینگ)
آنچه به صورت کلی، «خود» تجربه میکنیم، امتدادی از دیگریست که در رابطه تجربه شده است. برای یکپارچگی خود، سه تجربه ضروری است:
1) شناخت مکرر حالات ذهنی خود (آینهواری نسبتا خوب)
2) درک ارتباط حالت ذهنی خودمان با بافت و شرایط محیطی که آن را ایجاد کرده است.
3) ارتباط با والد و یا بزرگسالی که چهارچوبی فراهم میآورد که به صورت امن این تصورات را ببینیم و آنها را درونی کنیم.
تا زمانی که من نتوانم خودم را بشناسم، ظرفیتی برای دیدن و شناخت دیگری شکل نخواهد گرفت. پیش از این که به درکی از خود و دیگری برسم، یعنی ظرفیت منتالیزیشن در من شکل بگیرد، سه ساحت روانشناختی وجود دارد که ما به آنها pre-mentalizing یا پیش ذهنی سازی میگوییم.
ساحتهای پیش ذهنی سازی
1- ساحت برابری روانی (Psychic Equivalence Mode)
این ساحت یکی از ابتدایی و غزیزیترین ساحتهای ذهنیِ درک جهان برای نوزاد انسان است. در این ساحت، به دلیل اینکه هنوز ظرفیتی برای درک اتفاقات خارج از جهان درون وجود ندارد، نوزاد در حالت As if به سر میبرد. یعنی هر آنچه در جهان درون من اتفاق میافتد، به همان شدت در بیرون من وجود دارد و همه چیز به شدت واقعی است. برای نوزادی که ترسیده و گریه می کند، جهان تمام و کمال جایی به غایت ترسناک است. همه دنیا در اوست، و تمام معنای دنیا همان چیزی است که احساس او به او میگوید. این شیوه گرچه در ذات، یک ظرفیت اولیه نوزادی است، اما همیشه در انسان باقی میماند.
این شیوه پردازش اطلاعات را اغلب در اختلال شخصیت مرزی یا طیفهایی از شخصیت خودشیفته یا نمایشی میبینیم. جایی که فرد تفاوتی بین خود و دیگری قائل نیست. جنس دفاعها در این شخصیتها، اغلب از نوع فرافکنی و دوپارهسازی است که برای آنها جهان را به خودی و غیر خودی تقسیم میکند. در حالی که در یک ساختار شخصیت سالم، فرد توانایی درهم آمیختن خشم و نفرت و ارتباط در عین جدایی را داراست. در برخی افراد، تجارب آسیبزا و تروماتیک نیز امکان این را دارند که این دوپارگی را در شخصیت تقویت کنند.
2- ساحت وانمود سازی (Pretend Mode)
زمانی که کودک به توانمندی شناختیِ درک موضوعات بیرونی میرسد، جذابیت این ظرفیت شناختی اغلب برای او به حدی زیاد میشود که آن را به صورت بزرگنمایی شده استفاده میکند؛ اغلب اوقات در قالب خیالپردازی های کودکی، میبینیم که کودک نسخهای از خود ارائه میدهد که برای او واقعیت دشواری که هنوز ظرفیت درک و پردازش آن را ندارد، کاهش دهد. کودک نسخهای از واقعیت بیرونی میسازد که با آن راحتتر است. گرچه مکانیزم وانمودسازی راهکاری موقت برای مواجهه با واقعیتهای ترسناک بیرونی است، اما استفاده مکرر از آن در بزرگسالی موجب میشود که فرد نتواند واقعیت بیرونی را درک و راهکاری برای مواجهه بیابد.
مکانیزمهای دفاعی افرادی که در این ساحت هستند، اغلب خیال پردازی، سفسطه بافی و گاهی بروز نشانههای تجزیهایست. این ساحت به صورت شدید در شخصیت های اسکیزوئید – پارانوئید یا برخی طیف های خودشیفتگی و در طیف خفیفتر در افراد دارای اضطراب اجتماعی دیده میشود.
برای بازگرداندن این افراد به حالت ذهن سازی نیاز است که مراجع درک کند واقعیت بیرونی چیزی در فاصله بین آنچه من فکر میکنم و آنچه صد در صد درست است، وجود دارد و میزانی از ابهام و کنجکاوی در مورد نیات و رفتار انسانها برای شناخت جهان لازم است.
3- ساحت عینی یا غایتنگری (Teleological Mode)
در ابتدای شناخت جهان، کودک اغلب فقط زمانی توانایی درک دیگری را دارد که شواهد و رفتارهایی دال بر هدف و نیت او وجود داشته باشد؛ یعنی نمادی عینی که به من اطلاعاتی در مورد دیگری دهد. اما در ساحت غایتنگری، فرد به صورت تک بعدی فقط بر روی نشانههای رفتاری تمرکز دارد و انگار مبنای نیت افراد را تنها رفتار آنها میداند. در این حالت، فرد بدون اینکه بتواند درک و کاوش کند که مسائل از کجا ریشه گرفته و جهان درونی فرد مقابل چه چیزهایی را بازتاب می دهد، رای صادر میکند.
این حالت گاهی در مشکلات رابطهای که مبنای همه چیز، تنها «رفتار ظاهری» فرد است، به وفور دیده میشود. برای مثال ممکن است دوست داشته شدن تنها در قالب دریافت هدیه گرانبها معنا پیدا کند و هر عملی به جز آن، برای فرد بی ارزش باشد. و یا در قطب دیگر، یک سمت رابطه تحقیر یا آزارگری شریک عاطفی را بپذیرد، تنها به این علت که دائما در گفتار و رفتار به او میگوید او را دوست دارد.
تمامی ساحتهایی که در بالا به آنها پرداختیم، پیش از شکلگیری ظرفیت ذهن سازی رخ میدهند و از لحاظ تحولی در مراحل پایینتر قرار دارند. پس از گسترش این ظرفیت، ممکن است خطای دیگری در ما رخ دهد که به صورت تمرکز بیش از اندازه بر روی ذهنی سازی یا قطبی شدن ذهنی سازی خود را نشان میدهد.
4- قطبی شدن ذهنی سازی یا (Hyper mentalization)
مشخصه اصلی ذهنی سازی بیش از اندازه یا قطبی شده، کنترلشدگی بیش از حد آن در مقابل حالت خودکار ذهن سازی است که باعث میشود فرد، بیش از اندازه روی خود یا دیگری تمرکز کند و بخشهای دیگری را که لازمه یکپارچگی رابطه هستند، از دست بدهد.
این حالت اغلب در افرادی که دچار اختلالات طیف وسواس هستند و بر روی کنترل محیط اصرار دارند و یا آدمهایی که دائما در تلاش برای تعبیر و یافتن معنای رفتار دیگری و محیط پیرامون هستند، بیشتر دیده میشود.
حالتی دیگر هم در قطبی شدن فرآیندهای ذهنی میتواند رخ دهد که به آن شبهِ ذهنی سازی یا (Pseudo-mentalizing) میگوییم. این حالت را اغلب در افرادی میبینیم که دائما در حال تحلیل و تئوری پردازیهایی برای جهان و دیگران هستند که خودشان آنها را تجربه نکردهاند یا هیچ رابطهای با زندگی حقیقی فرد ندارد. در این حالت میگوییم فرد دلمشغولی با فهم دیگران دارد، بدون اینکه آن را به کار گیرد.
اهداف درمانی رویکرد ذهنی سازی
یکی از مهمترین اهداف درمانی در رویکرد منتالیزیشن، انسجام بخشی به ابعاد مختلف ذهنی سازی در مراجع است. در بیشتر اختلالات، فرد یک خود بیگانه یا کاذب شکل میدهد و با فرافکنیهایی که دارد، سعی میکند از تجربه هیجانی دوری و رفتاری بر اساس فرضیههای ذهنی خود با جهان پایهگذاری کند.
در این درمان سعی میشود تعادلی بین فهم جهان خود و دیگری، هیجانات و شناخت و نشانههای بیرونی و درونی برقرار شود. در برخی مراجعینی که قطبی شدن در یکی از ابعاد ذهنی سازی کنترل شده و ذهنی سازی خودکار رخ داده، درمانگر تلاش به برگرداندن مراجع به حالت بینابین میکند.
شناسایی، بیان و تنظیم هیجانی مناسب بسته به موقعیت؛ تحول، شکل گیری و گسترش بازنماییهای ذهنی پایداری که برگرفته از بازنماییهای تحریف شده یا حتی ذهن خالی از بازنمایی نباشد؛ و پایهگذاری رابطه درمانی ایمن که فرصتی فراهم کند تا مراجع بعدها بتواند این ظرفیت را به زندگی واقعی انتقال دهد، از اهداف اساسی این رویکرد درمانی ست.
منابع:
– Mentalizing in mental health practice: Antony Bateman & Peter Fonagy (2019)
– mentalization-based Treatment: Jon G. Allen & Peter Fonagy (2006)
– Mentalization based treatment for borderline personality disorder (Article), Antony Bateman, Peter Fonagy, published: World Psychiatry. 9(1): 11-15 (2010)
– The Mentalization Guidebook: Janne Oestergaard Hagelquist (2016)
– Mind and Its relation to the Psyche-Soma (Article), D.W. Winnicott, published: The British Journal of Medical Psychology, 1954
ریحانه ملاصالحی
کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی از دانشگاه علامه طباطبایی
دیدگاهتان را بنویسید