«اصلا روانکاوی چگونه کار میکند؟» «اینجا فقط صحبت میکنیم؟»، «این چگونه میتواند حملات اضطرابی من را درمان کند؟» اینها سوالاتی است که معمولا درباره روانکاوی پرسیده میشود. در این مطلب از مجله تجربه زندگی به زبان ساده دربارهی این سوالات صحبت میکنیم.
هرچند این یک سوال ساده است ولی جواب ساده و کوتاهی برای آن وجود ندارد. مخصوصا در نگاه اول توضیح در مورد اثرات روان درمانی تحلیلی در مقایسه با درمانهای پزشکی سختتر به نظر میرسد. به عنوان مثال؛ پزشک با یک ابزار می-تواند عفونت باکتریایی را در گلوی بیمار تشخیص دهد و برای او آنتی بیوتیک تجویز کند. به این ترتیب بیمار به زودی حس بهتری پیدا میکند و این جا درمان اثربخش بوده است. اگرچه توصیف فرآیند بهبودی در سطح زیستی پیچیده است اما به نظر میرسد هیچ سؤالی در این مورد وجود ندارد چون دارو و تشخیص پزشک باعث بهبودی شرایط شده است.
آنچه در این مطلب میخوانید...
درمان در روان درمانی چگونه است؟
اما این مسئله در روان درمانی چگونه است؟ دارویی که درمانگر به مراجع میدهد چیست؟ خب بهتر است بگوییم دارویی که درمانگرها به کار میبرند، «صحبت» است. حالا شاید سؤال پیش بیاید که «صحبت کردن» چگونه میتواند یک بیماری را درمان کند؟
برای درمانهای رفتاری و شناختی جواب سؤال سادهتر به نظر میرسد. درمانگرهای رفتاری و شناختی معمولا به درمانجوهای خود یک مجموعه تمرین میدهند؛ مثل تکنیکهای ریلکسیشن، آموزش مواجههسازی و غیره. به عبارت دیگر، مجموعه اقداماتی را تجویز میکنند که به طور مستقیم سیمپتوم را هدف قرار میدهد برای این که آن را کاهش دهد. برای مثال اگر کسی اضطراب دارد، با تکنیکهای ریلکسیشنی که دریافت میکند میتواند اضطراب خود را کاهش دهد. بعدا به این سؤال برمیگردیم که بررسی کنیم تکنیکهای رفتار درمانی آیا واقعا میتوانند به بهبودی حال مراجع کمک کنند یا بهتر است جایگزین متفاوتی را برای آن انتخاب کنیم. حالا به این موضوع نگاهی بیندازیم دارویی که در روانکاوی از آن استفاده می-کنیم چیست!؟
روانکاوی چگونه بدون تمرینها و تکالیف درمان میکند؟
در حقیقت روانکاوی تکنیک آمادهای ندارد، نه حتی کتابی با دستورالعمل چگونه درمان کنیم، تمرین یا هرچیزی که درمانگران بتوانند از یک جعبه ابزار، درمانی بیرون بیاورند و از آن استفاده کنند. یا اگر در واقع از چنین چیزی هم استفاده کنند بستگی به روش درمان آنها خواهد داشت که بخواهند در یک ساختار به خصوصی آن را به کار گیرند. در روانکاوی اصل بر «بهبودی از طریق درک کردن» میباشد. این مفهوم چه منظوری دارد؟
درمان روانکاوی تفسیر نظریهها درباره زندگی ما نیست
برداشتهای اشتباه بسیاری در درک روانکاوی وجود دارد. برای شروع می توانیم بگوییم درک کردن یعنی چیزی که به طور مشخص باقی میماند برای این که فهمیده شود. بارها در زمانهای مختلف شنیدهایم چیزی که فهمیده و درک نمیشود به ضمیر ناآگاه فرد پسرانده میشود. برای مثال وقتی مراجع با سیمپتومی مثل ترس و اضطرابهای شدید به روانکاو مراجعه میکند، روانکاو در درجه اول این فرض را خواهد داشت که چیزی در ارتباط با تجربههای مراجع وجود دارد که درک نشده است و به ناآگاه او پسرانده شده و او را زجر میدهد و باعث ترسهای او شده است. چیزی که در مورد آن تفکری صورت نگرفته، احساس نشده و یکپارچگی ندارد.
طبیعتا ممکن است مراجع از قبل یک سری مفاهیم مشخص در ارتباط با رنج خود بیان کند و همچنین درمانگر هم تئوریهای مختلف را در مورد رشد و تحول سیمپتومهای اضطراب بداند اما وقتی درمانگر برای اولین بار مراجع را میبیند در لحظه هیچچیز نمیداند و حتی کتابهای رواندرمانی تحلیلی هم کمکی نخواهند کرد. روانکاوان در آموزشهای خود یاد گرفتهاند که باید تئوری را در اتاق درمان فراموش کنند و در درجه اول توجه خود را به طور کامل به مراجع اختصاص دهند و تلاش کنند که مراجع و مشکلات او را درک کنند. کلمه «درک کردن» در اینجا معنی پیچیده و چند وجهیای دارد. درک کردن در اینجا میتواند یک بینش شناختی تصور شود. همانطور که وقتی مراجعی که دربارهی روانکاوی کتابی خوانده است می-گوید: «من میدانم ریشهی ترسهایم از کجاست، حتما به مادرم و دوران کودکی سختم مرتبط است.» اول از همه این اصطلاحی است که به راحتی میتواند بیان شود و حتی ممکن است به لحاظ حقیقت زندگینامه مراجع درست باشد ولی برای توضیح آن به صورت شفاف و در سطوح عمیقتر باید آن را به درستی درک کرد.
درمانگر میتواند در جلسات اولیه از این دست همبستگیها با مراجع صحبت کند و مراجع هم ممکن است با آنها موافق باشد ولی این چیز زیادی به دست نمیدهد. جدا از حقیقت، این میتواند پیش درآمد عجیبی برای رابطه درمانی باشد. به یک معنا ابتدایی ترین مفهوم روانکاوی تصویری را ارائه میدهد که در آن درمانگر بسیاری از این گونه تفاسیر را با مراجع به اشتراک میگذارد؛ افشاگری در ارتباط با نظریههای جنسیت، دوران کودکی و مادر به این امید که بهبودیای در شرایط مراجع پیش بیاید ولی این موضوع که ما بخواهیم چیزی را در سطح شناختی درک کنیم به روانکاوی مرتبط نیست؛ مثلا دانستن نظریات تحولی در ارتباط با سیمپتوم-ها هنوز نتوانسته است هیچ سیمپتومی را معالجه کند.
روانکاوی دسترسی به خود است
گذشته از مسائل شناختی، درک کردن همچنین به معنی ارتباط عاطفی برقرار کردن با چیزی است که فهمیده شده است. تنها زمانی که بتوانیم چیزی را که در ذهنمان به آن فکر میکنیم، با قلبمان احساس کنیم، میتوانیم از درک کردن در مفهوم احساسی آن صحبت کنیم. آگاهی بدون احساس مثل جسم بدون خون شخصِ مرده است. برای بیان این مفهوم از یک نگاه دیگر میتوان به این اشاره کرد که یک بیت شعر میتواند معنی خارقالعادهای برای شخصی داشته باشد که به احساساتش دسترسی دارد و برای شخص دیگری که به احساساتش دسترسی ندارد معنی خاصی نداشته باشد. روانکاوی در مورد یافتن این نوع دسترسی به «خود» است. همچنین به معنی دسترسی به مفهوم احساسات، افکار و تاریخچه یک «خود» است. بدین ترتیب درک کردن چیزی بیشتر از به هم پیوستن زنجیرههای علت و معلولی است.
به مثال بعدی از یک خانواده درمانی توجه کنید: والدین یک کودک در سن مقطع راهنمایی او، کودک دوم را به دنیا میآورند. در ابتدا کودک اول خوشحال به نظر میرسد ولی به محض این که کودک دوم پا به دنیا میگذارد رفتار فرزند اول به تدریج تغییر میکند و بیشتر متعصب و مخالف میشود. مشکلاتی در مدرسه، تکالیف و با دوستانش پیدا میکند یا دوری میکند و از پشت تلویزیون یا کامپیوتر کنار نمیرود و دیگر با والدینش صحبت نمیکند. همچنین میتوان گفت که فرزند اول شروع به نشان دادن تعدادی سیمپتوم از دیدگاه والدینش میکند که به نظر میرسد مشکلی وجود دارد. درمانی که بر درک کردن تأکیدی ندارد صرفا میتواند روی رفتارهای مشکلساز کودک تمرکز کند؛ مثل برنامههای تقویت رفتار، یا افزایش آموزشها. اگرچه تکنولوژی درمانی پیچیده کمک میکند که کودک به مسیر قبلی خود بازگردد ولی این میتواند یک راه حل غمانگیز باشد؛ این روش اساسا میتواند رها کردن کودک با غم و اندوهش باشد.
دیدگاهی که درک کردن را مدنظر قرار میدهد در خانواده درمانی سعی دارد که بفهمد چرا کودک به این شیوه رفتار میکند. ممکن است او احساس کند کنار گذاشته شده است و دیگر خیلی اهمیتی ندارد وقتی تمام توجه به سمت خواهر یا برادر جدید معطوف میشود. پشت تمام لجبازیهای او یک تلاش ضعیف و ناامیدکننده برای برگرداندن عشق و توجه پدر و مادرش است. درک کردن این موضوع که دلایلی برای این رفتار وجود دارد و باری روی دوش کودک است او را از نقش دردسرساز در خانواده خارج میکند. والدین باید با درک کردن به کودک نزدیک شوند و نسبت به روشهایی که از سمت خودشان باعث شده کودکشان احساس کند کنار گذاشته شده است واکنش نشان دهند و حتی شاید خود کودک بتواند بهتر بفهمد چرا این احساس را دارد. نه فقط در رواندرمانی فردی بلکه در خانواده درمانی هم میدانیم ساختن چنین فضایی برای تفکر و درک کردن میتواند بیشتر از هر تکنیکی برای کنترل کردن رفتار باعث به وجود آمدن معجزههای کوچک شود.
البته این نوع درک کردن فقط در ارتباطهای بیرونی و خانوادگی شفا نمیدهد همچنین میتواند نسبت به ارتباط های درونی و تعارضهای درونی ما که زندگی روانیمان را توصیف میکند هم تأثیرگذار باشد و در اغلب موارد آن والدینی که متوجه نیستند خود ما هستیم که دنبال مداخله سریع برای به کنترل در آوردن رفتار و حذف سیمپتوم هستیم.
روند درمان در روانکاوی
در بیشتر موارد در ارتباط با دسترسی عاطفی به ناحیهای است که توسط ترسها، شرم و سایر عواطف مسدود شده است. جایی که یک آسیب روانی به وسیله هر لمس و ارتباطی آن را پس میزند یا یک واکنش متقابل عصبانی را بر میانگیزد به همین علت یک درمانگر اینجا نیازمند یک ارتباط حساس است که بتواند یک پل به تجربه درونی فرد بسازد و با آن ارتباط بگیرد که در واقع بسیار سخت تر از فرمول بندی منطقی یا ارتباط شناختی است. این که در لحظه مراجع میتواند این بخش از دنیای درونیاش را احساس کند همچنین به این معنی است که میتواند یک فضای درونی را برای اندوه، درد، خشم یا ترس خلق و تحمل کند.
در اغلب موارد خیلی قبل تر از این که چیزی بتواند واقعا به صورت خودآگاه احساس یا درباره آن تفکر شود موضوعاتی در رویاهای فرد شکل میگیرد رویاهایی در ارتباط با رها شدن، موقعیتهایی در ارتباط با جدایی، تهدیدها یا حوادث دیگر. این واقعیت که مراجع میتواند رنجش را در خواب ببیند اغلب، قدم اول به سمت درک احساسی است و نشان میدهد که فرآیند درمان در حال پیشرفت است.
در اغلب موارد رویای بیماران در طول دوره درمان تبدیل میشود مثلا وقتی یک نقشی مثل مادر یا پدر به طور واضحی به سمت آنالیست فرافکنی میشود این موضوع میتواند خود را در خواب نشان دهد. این ها نشانههایی از تغییر درونی میباشند.
کانتین کردن یا در بر گرفتن احساسات مراجع
اگرچه ما هنوز یک پاسخ جامع به این سؤال ندادهایم که دارویی که در روانکاوی استفاده میشود چیست؟! کار درمانگر چگونه است وقتی که میگوییم به وسیله درک کردن شفا میدهد؟ در حقیقت ما بارها این موضوع را تجربه کردهایم که چگونه درک شدن شفا میدهد. وقتی به وسیله شخص دیگری فهمیده میشویم. مثلا وقتی ما به خاطر یک موضوعی آزرده خاطر شدهایم در مورد آن با یک دوست صحبت میکنیم. دوست ما گوش میدهد، وقتش را به ما میدهد و به احساسات ما فضا میدهد. بعد از مدتی اگر احساس کنیم که درک شدهایم، احساس رهایی خواهیم کرد و دل آزردگی ما فروکش میکند.
احساس درک شدن در اینجا به این معنی نیست که دوست ما نظریههای آسیب شناسی روانی در ارتباط با زندگی روانی ما را برایمان بیان کرده است. بلکه او راهی به احساسات ما باز کرده است و ما توانستیم ناراحتی هایمان را با او تقسیم کنیم، ارتباط برقرار کنیم و در این فرآیند تبادل عاطفی، احساس رهایی کنیم. این میتواند در سکوت هم اتفاق بیفتد. در مثالی که زدیم دوست ما با ما در یک جایگاه همدلانه ارتباط برقرار میکند. همچنین ممکن است دوست ما در حقیقت متوجه تجربه درونی ما نشود مثل مواردی که بارها دیدهایم که چگونه با یک مراجع افسرده برخورد میشود:« پاشو خودت را جمع کن»، «ببین، بقیه حتی خیلی موقعیتهای بدتر از این را دارند، من نمیفهمم مشکلت چیست» در واقع در این مورد خود فرد هم نمی تواند بفهمد مشکل چیست و چرا این احساسات را دارد. این مشخصا مشکلات روانی ما را توصیف میکند که علت آن به طور واضح مثل احساسات بعد از تموم کردن یک رابطه عاطفی نیست.
دوست ما همچنین ممکن است ما را حمایت کند و به ما برای احساس بهتری داشتن توصیههایی بکند مثل تمرکز کردن بر جنبههای مثبت، انگیزه دادن و غیره… این مورد بعضی وقت ها جواب میدهد ولی اگر همیشه اطرافیان این گونه به ما پاسخ دهند ما احساس میکنیم که درک نمیشویم. دری به روی ما قفل شده است و ما پشت در با احساساتمان تنها ماندهایم. شاید به این خاطر است که بعضی اوقات احساسات سخت مثل اندوه یا ترس روی دوست ما عمیقا تأثیر میگذارد و خودش نمیتواند این احساسات را تحمل کند و میخواهد آنها را از خود دور کند. البته علی رغم قصدی که برای کمک دارند شاید بهتر است مستقیم به ما بگویند که احساسات بدمان را به او منتقل نکنیم چون تحمل آن را ندارند و به جایش می-توانیم آن را تبدیل به چیز بهتری کنیم.
ولی یک روانکاو آموزش دیده است که با چنین احساساتی کنار بیاید او در را قفل نمیکند و شما را با احساساتتان پشت آن تنها نمیگذارد بلکه آن را به روی شما و عواطفتان باز نگه میدارد و البته روانکاو و مراجع با هم دوست نیستند چون هیچ ارتباط شخصی، خانوادگی یا مشابه آن برای آنها وجود ندارد.
فرآیند تبادل عواطف در روانکاوی «کانتین کردن» نام دارد. بر اساس این مفهوم از یک روانکاو معروف «ویلفرد بیون» روانکاو به مراجع کمک میکند که بتواند احساسات و وضعیتهای غیرقابل تحمل را هضم کند. آنها عواطف ناخوشایند مراجع را از او میگیرند آن را تغییر میدهند و دوباره در یک فرم قابل تحملتر و قابل فهمتر به مراجع باز میگردانند. این یکی از تکنیکهای درمان تحلیلی است.این سبک از شفا در درمان از روانشناسی رشد به وجود آمده است. برای رشد یک زندگی عاطفی درونی متعادل طوری که والدین با احساسات بچههایشان کنار میآیند حیاتی است. به عنوان مثال وقتی یک مادر در دریافت عواطف سخت نوزادش موفق است که اگر گریه سختی کند او را آرام کند و احساسش را به شکل یک احساس ملایمتر به نوزاد بازگرداند سپس نوزاد یاد میگیرد که احساساتش را تنظیم کند. اما اگر مادر نتواند گریه سخت کودک را مدیریت کند متفاوت خواهد شد؛ مثلا سریع پستانکی در دهان او بگذارد، خود را بی اهمیت نشان دهد یا با عصبانیت واکنش نشان دهد، نوزاد با یک سری احساسات هضم نشده تنها خواهد ماند و خودش سعی میکند آنها را تنظیم کند؛ مثلا با جوییدن مستأصلانه پستانکش یا با گذاشتن مشتش در دهانش و گاز گرفتن آن. این تا حدی یک نمونه اولیه از یک سیمپتوم روانی و یک عمل جایگزین برای احساسات غیرقابل تحمل می باشد.
البته روانکاوان با مراجعان خود مثل کودک رفتار نمیکنند ولی بعضی قسمتهای این فرآیند بازنگری عواطف در تبادل درمانی همچنان باقی میمانند. اگر یک احساس خشم یا اندوه بزرگی در طول جلسه باقی میماند روانکاو ضرورتا اقدامات درمانی مثبت یا درمانهای آرامش بخش را پیشنهاد نمیکند درمانگر به جای آن احساس را میپذیرد، برای آن اسمی انتخاب میکند و درباره آن با مراجع بحث می-کند که به معنی آن است که احساس تازه متولد شده را می شود تبدیل به احساس قابل درکی کرد.
در جایی که فقط درد، ترس و پوچی درونی بدون اسم وجود داشت کلمات، احساسات و افکار در یک حس استعاری پدید می آیند. بیرون از دریای پر هرج و مرج دردها یک سرزمین روانی به تدریج پدید میآید حتی اگر در ابتدا فقط تعداد کمی جزیره کوچک بودهاند. البته به این معنی نیست که روانکاوان هیچوقت به مراجعین خود توصیههای کاربردی نمیکنند و با آنها بحث منطقی نمیکنند. بعضی از اشکال رواندرمانی تحلیلی مثل درمان بر اساس منتالیزیشن برای درمان اختلالات مرزی بسیار چهارچوب ساختاریافتهای دارند و دستورالعملهایی دارند که بعضی از عناصر آن را از رفتار درمانی وام گرفتهاند.
حتی در یک نوع منعطفتر درمان یک درمانگر به اندازه کافی خوب به این که مراجع در یک لحظه به خصوص چه نیازی دارد حساس خواهد بود؛ بعضیها حمایت، تعدادی توصیههای کاربردی، صحبت در ارتباط با نگرانیهای رایج یا تاریخچه زندگی یا یک سکوت دوطرفه. البته با این که درمانگر همیشه باید ابعاد رابطه درمانی را در ذهن داشته باشد توصیه کردن بستگی به شرایط درمان و مراجع دارد. این ارتباط درمانی؛ به اشتراک گذاشتن و بازنگری افکار و عواطف مشخص احتمالا راز درمان از طریق درک کردن میباشد و الان میتوانیم بگوییم که داروی روانکاوی چیست. این خود درمانگر یا رابطه درمانی است که در آن درک کردن و فهمیده شدن امکان پذیر است و با رابطه درمانی در یک روانکاوی موفق و اثربخش تجربه های جدید اتفاق میافتد و فضایی برای تفکر به وجود میآید که در آن تعارضهای فرد، دیگر مجبور نیستند در انواع سیمپتوم خودشان را ابراز کنند.
سخن آخر
یک عامل تعیین کننده در روانکاوی این است که روانکاو باید یک ارتباط پویا و همدلانه با مراجع و عواطف او داشته باشد نه با تئوری و مفاهیم. به همین دلیل هیچ پاسخ جهانی و عمومی وجود ندارد به این سوال که درمان چگونه کار میکند؟ درک کردن و فهمیده شدن چیزی است که همیشه به عنوان یک مسئله فردی باقی میماند و هیچ وقت نمیتواند یک دستورالعمل از پیش آماده شده باشد، یک مجموعه ای از تئوری یا مفاهیم نه حتی تعریفی که یک دوست از تجربه درمان خودش به ما میگوید و نه چیزی که برای همه یکسان جواب دهد و با ما مثل یک ربات یا دستگاهی رفتار کند که حتما باید سکه مشخص و درستی را در آن بیندازی تا نتیجهای که میخواهی را دریافت کنی. در پژوهشها هم نمیتوانیم به جواب مشخصی در رابطه با این که درمان چگونه برایمان کار میکند، برسیم. این یک کار مشترک، تجربهای لذت بخش و گاهی ناخوشایند بین درمانگر و مراجع است. پس لطفا اجازه تجربه آن را به خودتان بدهید و احساسش کنید.
منبع
lives of the unconscious (episode18): healing through understanding- how psychoanalysis works podcast
روجا روشن
کارشناس ارشد روانشناسی عمومی دانشگاه الزهرا
دیدگاهتان را بنویسید