ارزشمند بودن یک کار و معنادار بودن آن در نسبت با انجامدهنده تعریف میشود. برای من در پاییز ۱۳۹۷ طراحی مرکزی که همراه کند «جان» و «تن» را با یکدیگر، مهمترین کار بود.
در ذهن من به دور از تمامی اسمهای پیچیده و پُر سر و صدا، سادهترین نام، اتفاقن کاملترین بود.
من گفتم اگر بتوانیم در زندگی از خوردن «یک قاشق مربای توتفرنگی» لذت ببریم، احتمالن میتوانیم از چیزهای دیگری نیز لذت ببریم.
این یک امر سهل و ممتنع است.
و برای پاسخ به این پرسش راهی جز «تجربه» نیافتم. تمام اندیشهها به فرض انتقال به مخاطب جایی باید عملی بشوند. بنابراین قالبی که برای این ایده انتخاب کردم، «مرکز تجربه زندگی» بود. جایی برای تجربه کردن.
جایی برای چشیدنِ
یک قاشق مربای توتفرنگی.
حالا بعد از گذشت بیش از یکسال از تولد او و تجربهی برنامههای مختلفی در این مدت از جمله، رواندرمانی، روانکاوی، گروهدرمانی، گروههای کتابخوانی و برنامههای دیگر تجربهگرا، حالا میخواهم از «واژهها» بیشتر کمک بگیریم و همینطور قدم در سرزمینهای جدیدتری بُگذاریم. برای تجربهی عمیقتر در «ذهن» و «بدن» و نزدیکتر شدن به تجربهای «واقعیتر» از آنچه هست، «مجله تجربه زندگی» را برای چشیدن طعمهای جدید انتخاب کردم.
جایی برای نوشتن، خواندن و دیدن.
برای من همیشه لذت مسیر بیشتر از آن نقطهای است که مقصد مینامند. برای همین مدام خود را در مبدأ قرار میدهم.
و از شما نیز دعوت میکنم
تجربه کنید آنچه را انتخاب «نکردید»
من آمادهام، شما را نمیدانم
اگر آری، پس
‘’بیا قدم در راه بیبرگشت بُگذاریم’’
یاسر درخشان