کودکی را درنظر بگیرید که در تمام دنیا یک پناه دارد و او هم «مادرش» است.
برای او تمام جهان در همین «یک رابطه» تعریف میشود. تمام عاطفه و امنیت از یک «دیگری» دریافت میشود و بنابراین تمام عشق نیز در یکجا جمع میشود.
و امان از روزی که مهمترین دیگری، در جایگاه خود عکس چیزی را که انتظار میرود ارائه دهد. مادری که قرار است مهمترین مراقب کودک باشد، تبدیل میشود به بزرگترین خطر. و حالا آن نیروی عظیم عشق را کودکِ تنها مانده کجا ببرد؟
کودک برای مراقبت از خود باید بهدنبال یک «اُبژهی جایگزین» باشد. چیزی که بتواند آن انرژی معطلمانده را با آن تجربه کند.
بزرگترین غم، بزرگترین «دفاع» را طلب میکند.
سریال The Queen’s Gambit داستان مادری را نشان میدهد که بهجای زندگی، مرگ را برای خود و فرزندش برمیگزیند اما کودک جان به در میبرد و در دنیایی بدون مادر و پدر، به اُبژهی جدیدی پناه میبرد. او حالا شب قبل از خواب بهجای مرور خاطرات گذشته، مهرههای شطرنج را روی سقف میبیند. در این دنیای جدید قرار نیست اتفاق ناگواری بیفتد چون تمامی حرکتها قابل «پیشبینی» است و مثلن به یکباره وزیر نمیتواند خودش را از بازی خارج کند.
هارمن برای زندهماندن به شطرنج پناه میبرد
شطرنج عصیان اوست و شکیباییِ او
اینجا اگر در بازی ببازد، «دیگری» مقصر نیست
شطرنج جایگزین تمام آنچه از دست دادهاست میشود
جایگزین مادری که در آخرین لحظه میگوید
‘’چشمانت را ببند’’ تا «مرگ» را نبینی
تو میروی و من میمانم در رؤیای دنیایی که تو را هنوز دارد
من ماندهام در تعبیری غریب
نباید به تو آسیبی برسد
من هنوز چشمانم را باز نکردهام
اینجا اگر باز کنم و نباشی
تقصیر تو نیست
شطرنج جایگزین آن فریادی است که در لحظهی آخر نزدم! اینبار فهمیدم چگونه،
اما تو به من بگو
–چرا؟–
متن: یاسر درخشان
این یادداشت درباره تحلیل روانشناختی مینیسریال The Queen’s Gambit (گامبی وزیر) با عنوان اُبژه جایگزین از دیدگاه روانکاوی لکانی نوشته شده است.
این مطلب را در اینستاگرام مطالعه کنید.